علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج (زادهٔ ۲۱ آبان ۱۲۷۶ در دهکدهٔ یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران - درگذشتهٔ ۱۳ دی ۱۳۳۸[۱] در شمیران، تهران) شاعر معاصر ایرانی و ملقب به پدر شعر نوی فارسی[۲][۳][۴] است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه، که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خودِ نیما بر هنر خویش نهادهبود.
تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین میدانند و او را همپایهٔ شاعران سمبولیست بنام جهان میدانند.[۵][۶] نیما همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام «روجا» چاپ شدهاست.
همچنان نیما با بهرهگیری از عناصر طبیعی با بیانی رمزگونه به ترسیم سیمای جامعه پرداخته است.





نیما در سال ۱۲۷۶[۷] هجری شمسی در روستای یوش، از توابع بخش بلده شهرستان نور، بهدنیا آمد. پدرش، ابراهیمخان اِعظامالسلطنه، متعلق به خانوادهای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گلهداری مشغول بود.[۸] پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسبسواری را به وی آموخت. نیما تا دوازدهسالگی در زادگاهش، روستای یوش، و در دل طبیعت زندگی کرد.[۹]
نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوندِ دِه فراگرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را آزار میداد و در کوچهباغها دنبالِ نیما میکرد.[۱۰]
۱۲ساله بود که بههمراه خانواده به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچهها کنارهگیری میکرد و بهگفته خودِ نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار میکرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد. نیما، شعر بلند افسانه را به نظام وفا، معلم قدیمی اش تقدیم کرده است.[۱۱]پس از پایان تحصیلات در مدرسه سنلویی، نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد، اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.[۱۲]
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضاء میکرد. در نخستین سالهای صدور شناسنامه نام وی نیما خان یوشیج ثبت شدهاست.[۱۳]
دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف است با توفانهای سهمگین سیاسی ـ اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تأسیس جمهوری سرخ گیلان، روح حساس نیما نمیتوانست از این توفانهای اجتماعی بیتأثیر بمانَد. نیما ازنظر سیاسی تفکر چپگرایانه داشت، و با نشریه ایران سرخ، یکی از نشریات حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰)[۱۴][۱۵] که برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر میشد همکاری قلمی داشت. ازجمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود.[۱۶]دیرتر، در دهه بیست خورشیدی، در نخستین کنگره نویسندگان ایران عضو هیئت مدیره کنگره بود و اشعار وی در نشریات چپگرای این دوران منتشر میگردید.




ازدواج
نیما یوشیج در جوانی عاشق دختری شد، اما بهدلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند.[۱۷] پس از این شکست، او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد و میخواست با او ازدواج کند، اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید؛ بنابراین، عشق دوم نیز سرانجام خوبی نیافت.[۱۸]
سرانجام نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد. همسر وی، عالیه جهانگیر، فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود.[۱۹] حاصل این ازدواج، که تا پایان عمر دوام یافت، فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی میکند. شراگیم در سال ۱۳۲۱ خورشیدی بهدنیا آمد.[۲۰]
وی ازدواج کرد تا بهگفته خودش از افکار پریشان رهایی یابد.[۲۱] اما درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت.[۲۲] در همین زمان، چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد.[۲۳] وی که در این زمان بهدلیل بیکاری خانهنشین شدهبود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی میاندیشید اما چیزی منتشر نمیکرد.[۲۴]
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، محل کار عالیه جهانگیر، همسر نیما، به بارفروش (بابل کنونی؛ مدرسه بدر) انتقال یافت. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه در اینجا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش میکرد که چرا درآمدی ندارد.[۲۵] او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامیشهرستان آستارا به امر تدریس مشغول بود.





آغاز شاعری
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند.[۲۶] این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
در پاییز سال ۱۳۰۱ شعر «ای شب» را در روزنامهٔ هفتگی نوبهار منتشر کرد. نیما در این رابطه میگوید: «در پاییز سال ۱۳۰۱ نمونهٔ دیگری از شیوهٔ کار خود «ای شب» را که پیش از این تاریخ سرودم و دست به دست و مردود شده بود، در روزنامهٔ هفتگی «نوبهار» دیدم.» شیوهٔ کار در هر کدام از این قطعات تیر زهرآگینی به خصوص در آن زمان به طرفداران سبک قدیم بود.[۲۷]
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ش) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷ش) آغاز شد و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد.[۲۸] او در ۶۴ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی مینمود، با شعرهایش تحول بخشد.




آثار نیما
منظومه قصه رنگ پریده در حقیقت نخستین اثر منظوم نیمایی است که در قالب مثنوی (بحر هزج مسدس) سروده شدهاست. شاعر در این اثر زندگی خود را روایت کردهاست و از خلال آن به مفاسد اجتماعی پرداختهاست.[۳۰] بخش نخست این کار در قرن بیستم چاپ شده بود. سپس افسانه را سرود که در آن روحی رمانتیک حاکم است و به عشق نیز نیما نگاهی دیگرگونه دارد و عشق عارفانه را رد میکند.[۳۱] چنانکه خطاب به حافظ میگوید:
حافظا این چه کید و دروغ است | | کز زبان می وجام ساقی است |
نالی ار تا ابد باورم نیست | | که بر آن عشق بازی که باقی است |
من بر آن عاشقم کو روندهاست | | |
| | (افسانه) |
نیما در این آثار و اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز ملاحسن مسئلهگو افکاری اجتماعی را بیان میکند اما قالب اشعار قدیمی است. مشخص است که وی مشق شاعری میکند و هنوز راه خود را پیدا نکردهاست.[۳۲] با این حال انتشار افسانه دنیای ادبیات آن زمان را برآشفت.[۳۳] ای شب نیز در هفتهنامه نوبهار محمدتقی بهار چاپ شد و جنجالی برانگیخت.




تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن * سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
تو را من چشم در راهم.
***شباهنگام، در آن دم که بر جا درهها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم
اما مسیر رسیدن به خانه نیما
یوش-بلده؛ مسیری که مسافر را شگفتزده میکند
یوش، یکی از روستاهای دیدنی در مسیر جاده چالوس است که با آب و هوای خوش و خانه نیما یوشیج مسافر را به خود میخواند. حال اگر این سفر تا بلده و از آن سو تا هراز و یا رویان ادامه بیابد، مسافر را با دیدن مناظری بدیع شگفتزده میسازد.
مسیری به کوتاهی یوش به بلده یا به درازای فاصله چالوس تا هراز. مسیر یوش بلده به نور که از جاده چالوس آغاز مىشود، شما را به دنیایى متفاوت مىبرد. این راه، جادهاى کوهستانى و آسفالت اما رفت و آمد خودروها کم است. در گذر از این مسیر آنچه میبینید تپه، دره و درخت و روستاهایى با بامهاى شیروانى است.
گرم یاد آوری یا نه/ من از یادت نمیکاهم/ تو را من چشم در راهم..........
برای رسیدن به یوش بایستی از روستاهای متعددی همچون دونای سفلی و علیا، کمربُن، الیکا، نسن، پیل، میناک، کلاک، تنه و نیکنام ده گذر کرد که هر کدام در جای خود جذاب و دیدنی هستند.
یوش «یواش» یکی از دهستانهای کوهستانی اوزرود پایین از بخش بلده، شهرستان نور، در استان مازندران است. یوش در فاصله 105 کیلومتری جنوب آمل واقع شده است.
من همیشه از این مسیر گذر می کردم ولی همیشه سختم بود که به این فرعی ها(ی شاید طولانی ) بروم.
تا اینکه در این سفر تصمیم گرفتم به این مکان سفر کنم.
در جاده چالوس از سمت تهران به سمت شمال که می روید بعد از تونل کندوان و سپس ،در پل زنگوله یک فرعی به سمت راست شما را به سمت نور و روستای یوش بلده هدایت می کند.سپس می توانید در کنار جاده ماشین خود را پارک کنید و با پنج شش دقیقه پیاده روی به داخل روستا رفته و از منزل نیما یوشیج دیدن فرمایید.
در این فضا می توانید بر سر مزارش در حیات خانه او رفته و فاتحه ای برای پدر شعر نو فارسی بخوانید .
شاد و سلامت باشید.نجف گلی زاده تابستان 1396